×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

مطالب جالب

آرایشگر

در شهري در آمريكا آرايشگري زندگي مي ‌كرد كه سالها بود بچه ‌دار نمی شد. او نذر كرد كه اگر بچه ‌دار شود، تا يك ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه ‌دار شد! روز اول يك شيريني فروش ایتالیایی وارد مغازه شد. پس ازپايان كار، هنگاميكه قناد خواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه ‌اش را باز كند، يك جعبه بزرگ شيريني و يك كارت تبريك و تشكر از طرف قناد دم در بود. روز دوم يك گل فروش هلندی به او مراجعه كرد و هنگامي كه خواست حساب كند، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه ‌اش را باز كند، يك دسته گل بزرگ و يك كارت تبريك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود. روز سوم يك مهندس ايراني به او مراجعه كرد. در پايان آرايشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد. حدس بزنيد فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه ‌اش را باز كند، با چه منظره ‌اي روبرو شد؟
فكر كنيد شما هم يك ايراني هستيد.
.

.

.

.

.

.

.

.

.

.
چهل تا ايراني همه سوار بر ماشين آخرين مدل دم در سلماني صف كشيده بودند و غر مي زدند كه پس اين مردك چرا مغازه ‌اش را باز نمي‌كند !؟

سه شنبه 18 خرداد 1389 - 2:52:31 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم